- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت فطـرس شد و غسل تقـرّب کرد روحش هرکس که خاک چادرش را بر سرش ریخت از زینـبـش زهرای دیگر ساخت زهـرا مادر تمام خویش را در دخترش ریخت او زینت است و بینیاز از زینتی هاست پس از مقامش بود اگر که زیورش ریخت وقـتـی دهـان وا کرد، دیـدنـد انـبـیـا هـم نهـج البلاغه بود که از منـبـرش ریخت وقـتی دهان وا کرد، از بس که غـیورند مولا صدای خویش را در حنجرش ریخت در کـوفـه حتی سـایـهاش را هم نـدیـدند فرمود: غُضّوا، چشم ها در محضرش ریخت زن بــود امـا بـا ابـهّـت حــرف مــیزد مردی نبود آن جا مگر کرک و پرش ریخت یک گوشه از خشمش اباالفضل آفرین است گفتیم زینب، صد ابوالفضل از برش ریخت بـه مــرقـدش تـازه نــگـاه چـپ نـکـرده صد لشگر تازه نفـس دوروبرش ریخت آن قـدر بـالا رفـت و بـالاتـر کـه حـتـی در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
زینب بساط کـاخ ستم را به هم زده زینب به روی قلۀ عصمت علم زده مثل حسینِ فاطمه محبوب قلب هاست زینب درون سـیـنۀ عـالـم عـلـم زده زینب نگـو بگو هـمـهٔ هـیـبتِ عـلـی کفار را به خطبه چو تیغِ دو دم زده زینب به ناز شصت خودش در اسارتش بـا دسـت بـسـتـه از ولـی الله دم زده ای بـزدلانِ شام که خـرما میآورید زینب به لـوح عالمه مهـر کرم زده با یک اشـاره کـاخ سـتـم را به باد داد او بــر رقــیــه نــالــهٔ بــرنـده یـاد داد گرچه گه ورود به شهر ازدحام بود او چادرش به لطف خدا با دوام بود چشمان کـور شهر حرامی نـدیـد که صدها یزید در بر زیـنب غـلام بود اصلاً یزید، پست تر از این کلام هاست از بس که دخت فاطمه والا مقام بود بعد از حسین سیف خدا بود، دست او تیغـش کـلام گشته و در بین کام بود وقتی شروع کرد یزید از غم آب شد کار یزید و اهل و عـیالـش تمام بود بیخود که نیست دختر زهرای اطهر است بیخود که نیست زینب کبرای حیدر است او درد و داغ نیمه شب تار را کشید بر روی شانـهاش همۀ بار را کشید او گر چه ظاهراً به اسیری شام رفت اما هـمـاره بـار عـلـمـدار را کـشـید هر شب برای دخت علی سخت میگذشت هر شب ز پای دخترکی خار را کشید سنگین ترین غمی که در این چند روزه دید درد اسیـری سـر بــازار را کـشـیـد هم کاروان به زانوی او تکیه کرده بود هم روی دوش خود تن بیمار را کشید زیـنب اگر نـبـود حـسیـنی به جـا نبود او گر نـبود مجـلس روضه به پا نبود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
بـا تـو تـمـام حـادثـه تـقـدیـر مـیشـود بیتو فضای روضه چه دلگیر میشود زنگـارِ قـلـب خـستـۀ آلـودهای چو من با اشک های نـاب تو تـطهیـر میشود آتش به جان گریه کُـنان شعله میکشد وقـتی حدیث محمل و زنجـیر میشود در اوج رنج های اسارت به هر زمان ذکـر مـدامـتـان، هـمه تکـبـیـر میشود در شام و کوفه، خطبۀ جانسوز تو عجیب! بر قـلب دشمـنـان تو شمشـیـر میشود امروز رمـز زندگی شیـعـه بـی دریـغ بـا آن تـوجّـهـات تو تـعـبـیـر میشـود عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین با صبـر بینـظیر تو تصویـر میشود هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر در حـیرتم چه زود زمان دیر میشود
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
دوبـاره روضۀ تـلـخ اسـارت زینب مـرور متـنِ كـتـاب شـرافـت زینب وجود معجری از نور؛ پرده درپرده دلـیـل محـكـم حـكـم قـداست زینب مسیـر دین خـدا را نـشـان مان داده چـراغ روشـنِ بـرج هـدایـت زینب رموز جملۀ «من را دعا نما خواهر» نـهـفـتـه در ثـمـراتِ عـبـادت زینب نماز سینه زنان رو به كعبۀ گـودال غـروب روز دهـم با امـامت زینب برای قـتل حسیـنـش دیه به او دادند كـلـوخ ها شده سهـمِ غـرامت زیـنب سكوت محض جَرَس های لشگر دشمن نـشانِ معجـزه ای از رسـالت زینب به پیشِ كعب نی و سنگ؛ راست قامت بود رقیه درس گرفت از صلابت زینب لغات خطبۀ زینب، لغات قـرآن بود ملائـكـه هـمـه مـاتِ بـلاغـت زینب نهیب حیدریاش كاخ ظلم را لرزاند یـزیـد شوكّه شده از شهـامت زینب صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت نگـاه ها بـرود سمتِ ساحـت زیـنب
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
شکسته بال و پـری شوق آسمان دارد درون سیـنه خود زخـم بیـکـران دارد همان که قامت صبر از صبوریش خم بود در اوج قـلـه مـاتـم شکـوه پـرچـم بود هـمـان کـه آیـنـۀ روشـن حـقـایـق بـود همان که هم دم هفتاد و دو شقایق بود همان که از غم هجران شکسته قامت او هزار خاطره مانده است از اسارت او هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود هزار خاطره از کودکی که گم شده بود به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو تـمـام حـس مـرا پُـر ز آه کـن بــانــو چقدر بغض نشسته به روی حنجرتان! بلا به دور مگر که چه آمده سرتان!؟ شـبـیـه آیـنـه های شـکـسـتـه می مـانـید چـه قـدر آیه اَمّن یُـجـیب می خـوانـید! من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم من از گـرسنگی هر شبت خـبـر دارم نـه سـایـه ای ز تـرحـم، نه آب آوردند بــرای تــشـنـگــیـت آفــتــاب آوردنــد تـو ای سـپــیـدۀ صبـح قـیـام عـاشـورا پـــیــام آور ســرخ پــیــام عــاشـــورا بخوان سرود پریدن بخوان پَری باقیست هـنـوز بین شماها کـبـوتـری باقـیـست صـدای غــرشِ الله اکـبـری باقـیـسـت میان دشت عـلـمـدارِ دیگری باقـیـست
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
شیـعـیـان حـیـدریم و خاک پای زینبیم با نگـاه لطف زهـرا مبـتـلای زیـنـبـیم برکت یک عمر گریه بر برادرهای او لطف فرمودند و حالا ما گـدای زینبیم کـربـلا از ابـتـدا تا انتها میـدان اوست از محرم تا صفر غرق عـزای زینبیم در نماز وتر دست گریه کن ها را گرفت ما حسینی گشته از فیض دعای زینبیم رازق چشم تر عشاق تنها زینب است اشک اگر داریم مرهون عطای زینبیم از نجف تا کربلا هر سال جمع زائران میهـمان سفـرۀ صحـن و سرای زینبیم روز محشر لحظۀ "یَومَ یَفِرُ مِن اَخیه" با نشان "سینه زن" تحت لوای زینبیم هر مدافع تا زمین افتاد با خونش نوشت تا نفس در سینه ها باقیست پای زینبیم کـثرت ایرانـیان لشگـرش معلـوم کرد بیش از هر قوم دیگر ما فـدای زینبیم او اسارت رفت تا دین خـدا احـیا شود ما مسلمانان رنج و غـصه های زینبیم تازیانه خورد اما چادرش را حفظ کرد تا ابد حیران این حُجب و حیای زینبیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها (مدح و مصیبت )
من زینبم سـفـیـنۀ غـمـهای حـیـدرم زیـبـاتـرین نـتـیـجۀ اعجـاز کـوثـرم مجلس به پا کنید محرم رسیده است عـبد خـدا شوید در این مـاه محترم اول کسی که آمده در روضه فاطمه است اول سـلام کـن به دل خـون مـادرم بعد از سلام بوسه بزن با تمام عشق بـر پـرچــم سـیـاه عــزای بــرادرم حرف از وفا کسی نزند با وجود من شیـدا ترین هـوایـی اربـاب بی سرم باور کنید پرچم عشق حسین شد...! بر پـا فـقـط در اَثـَرِ حـفـظ معجـرم با دست بسته حامی دلدار خود شدم من زیـنـبم خـدیجـه عـشق پـیـمـبرم دنـبـالـۀ رسـالـت خـتــم رســالــتــم من زینـبـم رسـول شهـیدان بی سرم بر من نظر به چشم اسیری مکن خطاست عالم اسیر ماست چه دانی از این حرم عباس اگر حریف سپاهی ز کفر بود من در خـطابـه با همه دنیا بـرابرم مشمول فیض نیمه شب مادرم شده آن دیـده ای که گریه کند بر برادرم آری عنایت سحری بود آنکه گفت: در ابتـدای یک غـزل دیـدۀ تـرم... آهی کشیدم از دل خسته صدا زدم: ای مصحف ورق ورق ای روح پیکرم ماتم، ز وضع پیکر بی جامه ات حسین! "آیا تویی برادر من ؟نیست باورم"
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
بانوی خیمهها غـم غربت به بر کشید یک کـوفه درد بر سر بار سفـر کشید او زنـده مـانـده بود ولی رنـج کـربـلا از کشتگـان کـرب و بلا بیـشتر کـشید در عرصهای که مسلخ ماه و ستاره بود کـبریت شامیان شد و تیغ سحـر کشید نقـاش عـاشقـان شد و با رنگ واژههـا یک نینوا زمین و زمان شعلهور کشید روشنگـرانه چهرۀ خورشید عـشق را از پشت ابـرهای سیاست به در کشید زینب زنیست مرد که مردان بیافـق تـا دور دست او نـتـوانـنـد پَـر کـشـیـد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
آیِـنـه در آیِـنـه نـورِ مُـکَـرَم زیـنب است جلوه در جلوه تجلیاتِ خـاتم زینب است خطبه در خطبه امیرالمؤمنین دَم زینب است زُهره در زُهره ظهورِ اسمِ اعظم زینب است آنکه با عشقِ حسینی گَشته همدم زینب است با مُسَمَـط با قـصیـده با غـزل با مثـنوی صائِبی از اصفهـان و بیدلی از دهـلوی جودی و یَغـما و نَـیِّر شهریار و مـولوی می بَرَد اما دلم را مصرعی از مُنـزوی این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است نامِ او پُر کرده عالم را حجـابـش بیشتر خُطبه اش بنیان کَن و فصلُ الخِطابش بیشتر غیرتش مبهوت ساز است،انقلابش بیشتر محـمـلـش دارد تماشا و رکـابـش بیشتر گفت با عباس پُـشتـیـبـانِ پـرچـم زینب است شمع اگر این است دل پروانه باشد بهتر است مِی اگر این است پُر پیمانه باشد بهتر است سر اگر خاکِ درِ میخانه باشد بهتر است عقل در توصیفِ او دیوانه باشد بهتر است در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است عشق وقتی می تپد عاشق پرستو میشود دستِ عاشق زود از حالِ دلش رو میشود هر که با خـورشید شد آیینـۀ او میشود دخـتـرِ شـاهِ نجـف هم شاه بـانـو میشود یک تن اما حـامـیِ نامـوسِ عالم زینب است از همان اول خدا میخواست او را شُد حسین اصلاً او با اولین پـلکِ تماشا شُد حسین فاطمه شُد مرتضی شُد پیش ازآنها شُد حسین گرچه نامش بود زینب بعدش اما شُد حسین او حسین است و حسینش هم مُسَلَم زینب است گرچه بر بال و پرِ خود سلسله دارد هنوز او که باشد سـایـبـانی قـافـلـه دارد هنوز میرود پشتِ بـرادر فـاصله دارد هنوز با سرِ هر زلفِ او صدها گله دارد هنوز آنکه ریزد در فراغت اشک ماتم زینب است
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت
صبر گلــواژۀ نــابی است که زینب دارد عشق عنوان کتابی است که زیـنـب دارد شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت اشک از جنس گلابی است که زینب دارد در زمین ظرفیت جلوه ی او پیــدا نیست آسمان وسعت قابی است که زیـنـب دارد اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است شام تسخیر خطابی است که زیـنـب دارد وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است ستر مــدیون حجابی است که زینب دارد سرفــرازیــم اگر وقـت مکــافــات عمــل همه از لطف حسابی است که زینب دارد وجد با شــوق به پــابوس قــلم آمده است مثــنــوی از پی بیـت الغــزلـم آمـده است قبله می خواست که این قـبـله نما بشناسد مثنوی خواست که این عاطفه را بـشناسد کیست این عاطفه ی دهر پــرستــار امام خلــوت سینـه ی او محــرم اســرار امام کیست این معــرفت لایــتــنــاهـی؟ زینب شــاهــبــاز حــرم ســتــر الــهــی زیـنب تا به رگهای زمین خون زمان جاری بود این عــقــیــله نـفـسـش گـرم فداکاری بود باورش سخت که در معرکه بی یاور شد یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد روی تل رفــتــه بپــرسیـد چه ها می بیند این سر کیست که از سینه جدا می بیـند؟ اول خونجــگــری بود که مــادر را دیــد به ســراشــیــبــی گــودال بــرادر را دید دشت هر گوشه معمای به هم ریخته داشت منظری شکل هجاهای به هم ریخته داشت دشت از اهل حرم موی پریشان میخواست وسط هـلـهـله ها پــاره گریبان میخواست زیــنــبی ماند و سر بی سر و سامانی ها کــودکــان حـــرم و دست به دامــانـی ها زینب است و سر زلفی که رها در باد است خیمه در خیمه سکوتی که پر از فریاد است آتشی داشت از ایــن غــائــلـه ها پا میشد بی بـــرادر ســفــری داشت مــهـیـا میشد بی برادر سفــری داشت اســارت را دید آفـــتــاب حـــرم الله جـــســارت را دیـــد کوفه از دختر صدیقه حـیــا کـرد؟ نـکرد شام با غــربت این قــافـله تا کرد ؟ نکرد خیزران حرمت آن کام نگه داشت؟ نداشت طفل شش ماهه بپرسید گنه داشت؟ نداشت زین سفر ظهرعطش ظهر محن خاطره ماند ظهر هفتاد و دو بی غسل و کفن خاطره ماند باورش سخت که در معرکه بی یاور شد یک بغل غصه هم آغوش همین خواهرشد
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت
ماجــرای کــربلا شرح بـلای زینب است عصرعاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را عشق گـفتا بعد پیغمبر، ثنــای زینب است باغبان گلشن ســرخ ولایت، اشک اوست حافظ خون شهیدان گریه های زینب است پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد بر سر پا باز با صبر و رضای زینب است کوفه و روز اسیری دیــدن زینب، دریغ! چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است بهر اثبــات ولایت رفـت بــایــد هر کجــا ورنه کاخ ظلم و بزم می،چه جای زینب است؟ نی همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق هر کجا پا میگذاری جای پای زینب است خــطـبــۀ او افــتخــار مـلــت اســلام شــد بانگ «اَلااسلام یَعلوا» در ندای زینب است پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه هاست ای دریغا در کف دشمن لـوای زینب است چون توانایی به ترک جان نبودش سر شکست قـتلگاه کوچک محــمل، منای زینب است ای «مؤید»! ما کجا و مدح آن َرم آفرین؟ آل عصمت را سخن، در اعتلای زینب است
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب در کوفه
خانه خراب عـشـقم و ســربارِ زیــنــبــم شـکـر خــدا که شیـعـۀ ســالار زیــنــبــم این نالـه ها و ضجّه زدن بی دلیل نیست یک گوشه از شلـوغی بــازار زیــنــبــم هر کس به بیرق و علمش چپ نگه کند! با خشم من طرف شده؛ مختار زیــنــبــم آتش بکش، به دار بــزن، جــا نـمی زنـم جــانـم فــداش، میــثــم تــمّــار زیــنــبــم از زخـمـهـای گــوشۀ ابروی من نپـرس مجــروح داغ دلــبــر و بیـمــار زیـنـبــم شکــر خــدای عــز و جــل مکـتبی شدم من از دعـای خیـر عــلی، زیـنـبــی شدم غم خاضعانه گوش به فرمان زینب است انگشت بر دهان شده، حیران زینب است ایــوب دل شـکـستــۀ بـا آن همــه مـقــام شاگــرد درس صبـر دبستان زینب است هرگز نگو که چادرش آتش گرفته است! این شعله های خیمه، گلستان زینب است اصلاً عجیب نـیـست شـکـست یــزدیــان وقتی حجــاب سنگر ایـمــان زینب است او پس گرفت هـستی خود را ز گــرگهـا پیــراهنی که مـونس کنعــان زینب است امــروز اگــر حسینی و پــابنــد مــذهبـم مــدیــون گــریه های فــراوان زیــنــبــم بــاور نــمی کـنــم ســر بــازار بُــردنـت نـامحــرمــان به مجلس اغیــار بُــردنـت از سینۀ حسین، تو را چـکـمه ای گرفت از کــربــلا به کـوفه، به اجبار بُــردنـت پــای سـفــر نــداشـتــی ای داغــدار درد با یک سـر بــریده، به اصرار بُــردنـت پهلــو کبــود! گــریه کنــان تــازیــانه ها با خـاطــراتی از در و دیــوار بُــردنـت فهمیده بود شمر غــرورت شکسته است از سمت قــتــلـگــاه عـلــمــدار بُــردنـت تو از تمــام کــوفه طلبکــار بــودی و... در کـوچه هاش مثل بــدهکــار بُــردنـت در پیش گریه های تو این گریه ها کم است سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب در اسارت
ای صبرتو چون کوه در انبوهی از اندوه طــوفــــان بــر آشــفــتــۀ آرام وزیــــده ای روضه ترین شعرغــم انگیز حماسه ای بغض ترین ابـر به بــاران نـرسیـده ای کـوه شبیه دلت و چشم تو چون رود هرروز زمانه به غمت غصه ای افزود غــم درپی غـم درپی غـم درپی غم بود ای آنکه کسی شکوه ای از تو نشنـیده من تاب نــدارم که بگــویم چه کـشـیدی تا بشنوم آن روضه و آن داغ که دیــدی تو در دل گودال چه دیــدی چه شنیدی؟ که آمــده ای بـا دل خــون قــد خــمـیـده نه دست خودم نیست که شعرم شده مقتل شد شعر به یک روضۀ مکـشوف مبدل نه دست خودم نیست خــدایا چه بگویم؟ این بیت رسیده ست به رگ های بریده این کرب و بلا نیست مدینه ست در آتش شد بــاز درون دل تو شعــلــه ور آتـش در خیمه کسی هست ولی خیمه در آتش ای آنکـه شبـیـه تو کـسـی داغ نــدیــده این قـافلۀ توست سوی کوفه روان است بر نیزه برای تو کسی دل نگــران است شکر است که تا شام فقط ورد زبان است رفـتـیـد دعــا گـفـتـه و دشنــام شـنـیـده سخت است بنویسم که دستان تو بسته ست مانند دلت قد تو چندی ست شکسته ست قــد تو شکسته ست نماز تو نشسته ست من ماندم و این شعـر و گــریبان دریده
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
ای که اخـلاص در آمیخـتـه با ایـمانت صبـر و ایـثار در آویخـته از دامانت روحِ روحانی تو از دم روح القدسی ست نـفسِ رحـمانیِ تو از نَفَـس رحمـانت ای خدای عـظمت! قـبـلـۀ مـردان خـدا بانوی هر دو جهان جان جهان قربانت زینـبی، رینِ ابی عـالـمه ای فاضلـه ای توکه هستی؟ که ستوده است تورا یزدانت چه مبارک سحری داشت علی با زهرا شـب قـدری که درخـشید رخ تابـانت شب مـیلاد توآن گاه که خـندید حسـین تـازه شد روح شفاعت زلب خـندانت ای بهـار چمن وحی و بهشت پرهـیـز کـه گلاب عظمت می چکد از دامانت هیچ کس ای مَثَل فاطمه نشناخت تو را کــه خدا ساخته در پرتو خود پنهانت هرکرامت که علی داشت بُوَد درخور تو هر فضیلت که حسن داشت بُوَد شایانت بهترین وقت توهنگام نماز است و دعا کمترین نقدِ تو، در یاریِ قرآن، جانت گفت مولا: به نماز شبت از ما کن یاد چه نمازی است تو را اهل دعا قربانت حِلم بر روی تومشتاق وادب مجذوبت عشق درکار تو مبهوت وخِرد حیرانت فضل را مرکز پرگاری و بیرون نبُوَد خطی و نقـطـه ای از دایرۀ احـسانت ناظم گردش منظومـۀ شـمسی نـظـرت آفـتـاب آیـنـه گــردانِ رخ رخـشـانـت گرچه عبدالله جعفر به کَرم مشهوراست کـرم او کـمی از رحـمـت بی پـایانت خواهری، لیک فـداکـاری مـادر بـاشد با حسیـن بن عـلی بیشتر از امکـانت دخترِدخترِوحی ای که به هرحادثه بود پـسـر شیـر خـدا هـمره و هم پیـمانت قامتت قـائمۀ عرشِ شهادت شد و ماند جـای گـلـبـوسۀ داغ شـهـدا بر جـانت غصّه از قصۀ تو سربه گریبان همه عمر صبـر گوید: که شوم کاش بلا گردانت جگری نیست که گویم چه ستمها دیدی طاقتی نیست که خوانم ز غم هجرانت سَرِ آن قـافـله سالار شهـیـدان بــر نـی سوخت، ای قافله سالارِ اسیران جانت نورِ معشوق چو بر حجلۀ محمل تـابید عشق، از خون جبین کرد حنا بندانت ازسکوتی که ز فریاد تو در کوفه فتاد منـعـکـس شد اثـرِ معـجـزۀ فـرمـانت زینب! ای قـافـله سالارِ همـه خوبی ها خـوب شد آمـده ام بـاز کـنـار خـوانت به امیـدِ سـفـر کـرب وبـلا بــار دگــر التفـاتی، که شوم در حـرمت مهمانت سربـلـنـدم بنـما وقت سـرازیـری قـبـر روشنی بخـش، شبم را ز رخ تابانت باز ای بحـر کـرم! مرحـمتـی تا برسد بـر دل و جـان مؤیّد نـمی از بـارانت
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
من زينـبم كه رنج فـراوان كـشيـده ام بـار سـتـم ز گـردشِ دوران كشيـده ام من زينبم كه قامت همچون كمان من باشد نشان، زبس غم هجران كشيده ام من زينبم كه از ستم چـرخ بد مَـنِـش جور خزان به فصل بهاران كشيـده ام من زينـبم كه يكّه و تنـها به قـتـلـگاه بر سـينه، جـسم شاه شهيـدان كشيده ام من زينبم كه از وطن خود به كربـلا رنج سفر به شهر و بيابـــان كشيده ام من زينبم كه خصم جفا پيشه را به دهر با تاج و تخت، جانب نيران كشـيده ام من زينبم كه بهر حفاظت، ز دين حق ظلـم و جـفا ز دشمن يـزدان كشيده ام من زينبم كه بهر يتيمان خـون جگـر هر لحظـه آه، از دل سوزان كشيده ام من زينبم كه كـنـج خـرابه، رقـيّـه را مانند گُـل به سـينـه و دامـان كشيده ام من زيـنـبـم كه كـاخ يـزيـد پـلـيــد را با خطبه هاى خويش به ويران كشيده ام من زينـبم كه بر سـر نـعـش بـرادرم جانسوز ناله از دل و از جان كشيده ام من زينبم كه درصف گرماى رستخيز حاجت رواى «فائق» هجران كشيده ام
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
زيـنب اى شـيـرازه ى اُمّ الـكـتـاب اى بـه كـام تـو، زبـان بـوتـراب از بـيـانت سربه سر توفـان خـشم نوح مى دوزد به توفان تو چـشم در كـلامـت، هـيـبـت شــيـر خــدا درزبـانت، ذوالـفـقـارمـرتـضـى بـاز گـو اى جـان شـيـريـن عـلـى داسـتــان درد ديـــريـــن عــلــى از همان نخـلى كـه از پاى اوفتـاد خون پاكش نخل ديـن را آب داد رازدل را بـــــا زبــــان آه گــفـت دردهايش را به گوش چـاه گفت بـاز گــو بـا مــا ز درد فــاطــمـه ز اشـك گـرم و آه سـرد فـاطـمه بـاز گـو كـن قـصـه مـسـمـــار را مـــاجــراى آن در و ديـــوار را بازگو آن شب على چون مى گريست در فراق فاطمه خون مى گريست از بــهـار و از خــزان او بـگـــو از مـزار بـــى نـشــان او بـگــو گـو به ما از مجـتـبـى، ابن عـلـى دردهــــاى آن ولـــىّ بـــن ولــى ازهمان طشتى كه پر خون شد ازو دامـن افــلاك گـلـگـون شــد ازو زينب اى شــمع تـمـام افـروخـتـه يـادگــار خـيـمـه هـاى ســـوخـتـه بـــاز گـــو از كـربـــلاى دردهــا قــصــه نــــامردهــــا و مــردها بـاز گـو از بــاغــهـاى ســوخـتـه نـخـل هـاى سـر بـسـر افـروخـتـه بـاز گو از كـام خــشـك مـشـك هـا گـريـه هـا و نـالـه هـا و اشــك هـا بـاز گـو از مـجـلـس شـوم يــزيـد وان تـــلاوتــهـاى قـرآن مـجـيـد باز گو از آن سر پُر خاك و خون لاله رنگ و لاله فام و لاله گون مـاجـراى آن گـل خـونـيـن دهــان وان لب پر خون ز چوب خيزران با دل تنگ تو اين غم ها چه كرد؟ دردها وداغ و ماتـم ها چه كرد؟ فـاطـمـه! گر تو عـلى را همسرى وز شرافت مصـطفى را مادرى كار زينب هم گذشت از خواهرى كــرد در حــق بــرادر، مـادرى چون تو در دامان،كه دختر پرورد؟ كى صدف، اينگونه گوهر پرور
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا درکربلا می ماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود چـشـمه فـریـاد مظلـومیت لب تشنـگـان درکویر تفته جا می ماند اگرزینب نبود زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود ذوالجناح دادخـواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود در عبـور از بستر تاریـخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند اگرزینب نبود
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
زینب عفیفه ای ست کزین بهترش نبود روح حماسه بود و کم از مادرش نبود در مجـلس یزید چه مردانه حـرف زد جز لافتی دگر صفتی در خورش نبود با خـطبه های حـیدری اش انقـلاب کرد اصلا عجیب نیست! مگر دخترش نبود؟ حقا که خوب خواهری اش را تمام کرد غیرازحسین عشق کسی درسرش نبود دارد نگــاه می کند الـشِّمـرُ جـالـسٌ ... چونین بـلا و فـاجـعه در بـاورش نبود با هر مصـیـبتی که شد آمـد به قـتـلگاه هرچه نگـاه کرد، بـرادر ســرش نبود در ازدحام نیـزه و شمـشـیر و سنگ ها گم گشته بود، قـسمتی از پیکرش نبود
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
دارد بـه دل صـلابـت کـوه شـكـیـب را از لحظه ای كه بوسه زده زخم سیب را بـا اقــتــدار فــاطــمـی خـود رقــم زده در کــربــلا حـمـاسـۀ أمـن یـجـیـب را با كـاروان نــیــزه چـهـل مـنــزل آمـده این راه پــر فــراز بـــدون نـشـیـب را كــوبـیــد صبح قـافـله بر طبل روزگار رســوایــی اهــالــی شــام فــــریــب را با خـطبه های ناله و اشكـش غـروب ها تفسیر كـرد غـربت شیب الخـضیب را جانش رسید بر لبش از دست خـیزران طاقـت نـداشت طـعـنـۀ تلــخ رقـیب را میریخت عطرسیب نفس های خسته اش در جـان بـاغ وعـدۀ صبحی قـریب را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
ای مجـد و شـرف زینت نـامت زینب ای قـبـله ی عـارفـان مـقـامت زیـنب از روز ازل ز داغ یـاران حــســیــن زد سکه ی غـم فـلک به نـامت زینب گـلـواژه ی سبـز لــوح ایـجـاد تــویـی گـل کرد، شـرف به احـتـرامت زینب با داغ جگـر سوز، شرنگ غم و درد هـفتـاد و دو بـار شد به کـامت زینـب ای قــافـلـه ســالار ره کـوفـه و شـام بـسـتــوده خـداونـد مـــرامـت زیـنـب روزیـکـه اسـیـــر دشت بـیـداد شـدی آزاد شـــد عـــالـم از پـیـامـت زیـنـب آزاد زنــی و در سـخـن مــرد افـکـن اعـجـاز بـود بـه هــر کـلامـت زیـنب خورشیـد فـراز نیـزه در منظر خـون می خواند سـرود، در قـیـامـت زیـنب
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها
کعبه بی نام و نشان می ماند اگرزینب نبود بی امان دار الأمان می ماند اگر زینب نبود گرچـه دادند انبـیاء هریک نـشان از کربـلا کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود مکتب ســرخ تشـیّـع کـز غـدیـر آغـاز شـد تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبــود مکتب قرآن که از خون شهیدان جان گـرفت بی تحرّک همچنان می ماند اگر زینب نبود کـاروان مـهـدویّــت در مسیـــر فـتـنـه هـا بی امیـر کاروان می مـاند اگر زینب نبود مجری احکام قـرآن بود او باصبـر خویش دین حقّ بی حکمران می ماند اگر زینب نبود کـرد اسـلام حـسـیـنـی از یـزیدی را جُـدا حقّ و باطل توأمان می ماند اگر زینب نبـود شعـلۀ عـالم فـروز نـهضت سـرخ حـسیـن زیر خاکستـر نهـان می ماند اگر زینب نبـود نـالـة مظلـومیِ لب تـشنـگان دشـت خـون در گـلوگـاه زمـان می ماند اگـر زینب نبـود خون ثارالله رمزی را که درصحرا نوشت تـا ابد بـی تـرجمان می ماند اگر زینب نبـود فارسان صـحـنۀ « هیهات مـن الـذّلـه» را داغ ناکامی به جان می ماند اگر زینب نـبـود ای «مؤیّد» هرچه هست از زینب وایثار اوست جـانِ هستـی نـاتوان می ماند اگر زینب نبـود
: امتیاز
|